جدول جو
جدول جو

معنی نرم نهاد - جستجوی لغت در جدول جو

نرم نهاد
(نَ نِ / نَ)
لین العریکه. نرم طبیعت. نرم مزاج:
اگر بود دل مؤمن چو موم نرم نهاد
تو موم نیستی ای دل که سنگ خارائی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
نیکوسرشت، خوش طینت
فرهنگ فارسی عمید
(کَ نِ / نَ)
کریم طبع. (فرهنگ فارسی معین). با نهادی بزرگ: شاهی بود هنرپرورده، کریم نهاد، بلندهمت. (سمط العلی ص 35).
در زمان خدیو داراشان
آن کرم پیشۀ کریم نهاد.
هاتف
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رجوع به نای شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
خوش فطرت. دارای فطرت نیک. (یادداشت مؤلف). نیک ضمیر. نیک سرشت. خوش طینت
لغت نامه دهخدا
(یَ خوا / خا تَ)
نامیدن. اسم گذاشتن. (ناظم الاطباء). تسمیه. نام گذاشتن:
که خضرا نهادند نامش ردان
همان تازیان نامور بخردان.
فردوسی.
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی.
ناصرخسرو.
گر حور و آفتاب نهم نام تو رواست
کاندر کنار حوری و اندر بر آفتاب.
انوری.
، نام باقی گذاشتن. شهرت نیک یافتن. نام نیک و ذکر خیر از خودبجا گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ دَ)
معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). اسعار. تقویم:
خاشاک و خار قیمت درّ و گهر گرفت
آنجا که تیغ غمزۀ او نرخ جان نهاد.
ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ نِ / نَ)
عادل و مأنوس به عدالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ نِ / نَ)
آسوده دل. مشعوف. خوشدل. (از ناظم الاطباء) :
هنر گیرد این شاه خرم نهان
زفرمان او شاد گردد جهان.
فردوسی.
خردمند و دانا و خرم نهان
تنش زین جهانست و دل زآن جهان.
فردوسی.
سوی مرز ایران نهادند روی
دو خرم نهان شاد و آرام جوی.
فردوسی.
یکی گفت کای شاه خرم نهان
سخن راندی چند پیش مهان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ نِ / نَ)
خرم وضع. خرم اساس:
بدان شهر بی چیز خرم نهاد
یکی مرد بد نام او هفتواد.
فردوسی.
، صاحب روح شاد. دارای سرور قلبی. خوشدل
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
خوش طینت نیک سرشت نیکو نهاد خوش فطرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام نهادن
تصویر نام نهادن
اسم گذاشتن تسمیه: (واین مجموعه رالباب الالباب نام نهاد)، نام باقی گذاشتن نام نیک یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریم نهاد
تصویر کریم نهاد
راد نهاد کریم طبع: (در زمان خدیو دارا شان آن کرم پیشه کریم نهاد)، (هاتف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم نهادن
تصویر جرم نهادن
((جُ. نَ دَ))
مجرم شناختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
نجیب
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش فطرت، نیک سرشت، نیک سیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد
متضاد: بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع بادهای محلی
فرهنگ گویش مازندرانی